دست های کوچکش در مشت یک بزرگسال جای می گیرند. اندامش آسیب پذیر است و نمی تواند از خود مراقبت کند. روانش در حال شکل گیری است و به راحتی تحت تاثیر عوامل مختلف قرار می گیرد. برای بقا و رشد به بسیاری از ملزومات نیاز داد. لیکن خود توان
اعاده نیاز های به حقش را ندارد... کودکی نه تنها قسمت مهمی از مسیر زندگی است، بلکه تاثیرگذارترین قسمت این مسیر نیز هست چرا که نه تنها کودک توان برآوردن نیازهای خود و حفظ سلامتش را ندارد، بلکه جسم و روان کودک به عنوان یک فرد انسانی در حال شکل گیری و رشد است و تاثیرات مختلف وارده به کودک تا انتهای زندگی فرد با او همراه بوده و علاوه بر آینده فرد، آینده اجتماع را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.
به دلیل عدم توان کودک به تامین نیازها و تشخیص صلاح خود، سرپرست کودک از این امکان برخوردار است که با ایجاد فضای مناسب علاوه بر کمک به بقای بهینه او، بستر رشد و بالندگیش را نیز مهیا نماید. به عبارتی در بسیاری از موارد این سرپرست کودک است که با صلاحدید خود می تواند زندگی حال و آینده او را رقم زده و به مصلحت یا شقاوت او منجر شود. قاعدتا صلاحیت سرپرست کودک، چه ولی قهری کودک باشد یا فردی دیگر، از مهم ترین مسائلی است که در صلاحدید کودک باید مدنظر قرار گرفته شود.
از سوی دیگر، کودک از مادر بیولوژیک خود متولد می شود و در شرایط عادی مادر و پدر تنها افرادی هستند که می توانند تمام مسائل مربوط به او را جهت دهی نمایند. در مواردی حتی ممکن است پس از گذشت سال ها از تولد کودک، ارتباط او با سایر افراد اجتماع، بسیار محدود باشد و فرد دیگری به جز پدر و مادر قدرت تغییر سرنوشت کودک را نداشته باشند. با توجه به این امر مهم، به نظر می رسد که پدر و مادر افرادی باشند که باید از حداقل صلاحیت لازم برای پرورش کودک برخوردار باشند یا به اصطلاح توانایی تشخیص صلاح فرزند خود را داشته باشند ولی در عمل در بسیاری از موارد این اتفاق نمی افتد. معمولابه غریزه پرورش فرزند برای این امر اکتفا می شود و نه تنها آموزش مستقیم یا غیرمستقیم خاصی به زوجینی که به زودی صاحب فرزند می شوند داده نمی شود، بلکه هیچ نهادی، نظارتی بر آنچه بر کودکان می گذرد ندارد. از سوی دیگر اگر همسایه ای یا اولیای مدرسه متوجه شرایط جسمی یا روانی غیرعادی در کودکی شوند، مراجع ذیصلاح مانند نیروی انتظامی و بهزیستی تا جای ممکن در مسائل مربوط به داخل خانواده دخالت نمی کنند و در صورت دخالت نیز در صورت طی مراحل قانونی و مسجل شدن امکان آسیب به کودک، با توجه به محدودیت و شرایط مراکز نگهداری کودکان، تا جای ممکن، کودکان به خانواده برگردانده می شوند و آنقدر مراجع ذیصلاح صبوری می کنند تا آسیب وارده بر کودک بسیار جدی شود و احتمالاعوارض آن تا انتهای زندگی همراهش باقی بماند. از سوی دیگر با توجه به مواد قانونی، مراجع ذیصلاح واقعا امکان کمک به بهبود شرایط کودکان را ندارند و حتی اگر قاضی ای دلسوز و آگاه تمایل به یاری رساندن به کودکان بی پناه در خانواده آسیب رسان را داشته باشد، والدین بی صلاحیت با کمی تلاش می توانند با استناد به مواد قانونی حضانت فرزند خود را حفظ نمایند.
در اینجا باید توجه داشت نه تنها در موارد آسیب جسمی و تنبیه بدنی نیاز است مرجعی از کودک بی پناه در مقابل خانواده اش دفاع نماید، بلکه در مواردی که به دلایل عدم صلاحیت اخلاقی یا بی توجهی های عدیده، روان کودک تحت آسیب قرار می گیرد و شاید هرگز کسی از آسیب وارده آگاه نشود نیز لازم است کسی به فریاد کودکان آسیب پذیر اجتماع برسد.
در عمل کودکان در ایران از بی سازمانی اجتماعی رنج می برند. وزارت رفاه (بهزیستی) متولی امور مربوط به کودکان بی سرپرست، موارد کودک آزاری حاد و کودکان کار خیابانی است و موارد حساس آزار که آثار جسمی آشکار نداشته باشد و صرفا به روان و رشد کودک آسیب وارد کند در حیطه فعالیت های این سازمان نیست. از سوی دیگر سازمان هایی چون قوه قضاییه، وزارت آموزش و پرورش، نیروی انتظامی و... هیچکدام متولی سرکشی به اوضاع زندگی کودکان و اطمینان از احقاق حقوق آنها نیستند و با توجه به شرح وظایف این سازمان ها و روند آتی زندگی کودکان، عملاامکان مداخله نیز با توجه به محدودیت ها، بسیار کم است.
کودکان بسیاری در خانواده های آسیب رسان به دنیا می آیند و سال های زندگی خود را سپری می نمایند و هیچ کس صدای این بی پناهان را نمی شنود. اگر فردای اجتماع ما را بزرگسالانی بسازند که بدون ارزش های انسانی از کنار مسائل می گذرند، شاید یکی از دلایل آن این باشد که وقتی آنها نیاز به دستی حامی و گوشی شنوا داشته اند به حال خود رها شده اند.
* کارشناس ارشد مشاوره و فعال حقوق کودکان